صبح فهمیدم مامان یکم تو خودشه و حرف نمیزنه.

 

آخرشب لو داد که : امروز صبح انقد دلم گرفت دیگه بچه مدرسه ای ندارم ، بخوام بفرستمش مدرسه !

 

خودمم به عمق قضیه نگاه نکرده بودم تاحالا.

فک کن، دیگه جدا مدرسه نمیرم! سرکلاس نمیشینم ! وااااای =)))))))

شییمی! دیگه نمیخواد بزور سرکلاساش باشم! دیگه زنگ شیمی ندااااارم =)))))))

چه حس رهایی خوبیههههه =)))))


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کارشناس آنلاین خدمات خانگی و اداری Brian Alicia اشنایی با آداب و رسوم مردمانی از تمام نقاط دنیا... لیوان کاغذی MohammadEsteghamat فروش فایل راهکارهای امن ویرا هاست